مقدمه
بررسی سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) برای مسلمانان، حائز اهمیت است؛ چراکه چندین هدف را تحقق میبخشد و یکی از مهمترین آنها اقتدا به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) است که این شناخت از طریق شخصیت، کارها، سخنان و تقریرات ایشان حاصل میگردد. با بررسی سیرۀ پیامبر اکرم ج، مسلمانان نسبت به ایشان بیش از پیش احساس محبت میکنند و این محبت، در وجودشان رشد مینماید. همچنین با بررسی زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) با زندگی یاران آن حضرت که در کنار او جهاد نمودند نیز آشنا میشود و این بررسی، او را به دوست داشتن آنان و حرکت در مسیر آنها و پیروی از راهشان فرا میخواند. سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) ، زندگی آن حضرت را با تمام جزئیات از ولادت تا وفات از جمله: کودکی، جوانی، زندگی، دعوت و جهاد و شکیباییها و پیروزیهایش بر دشمنان را برای مسلمانان، روشن مینماید و این مسئله اثبات میگردد که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) علاوه بر مسئولیت خطیر رسالت، پدر، همسر، رهبر، نظامی، حاکم، سیاستمدار، مربی، دعوتگر و زاهد و قاضی نیز بوده است. بنابراین، مسلمانان تمامی خواستههای خویش را در سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) مییابند.
دعوتگر در سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) روشهای دعوت و مراحل آن را میآموزد. با شیوۀ مناسب برای هر مرحله از مراحل دعوت، آشنا میشود و از این راهکارها در چگونگی ارتباط با مردم و دعوت آنها به اسلام استفاده مینماید و به کوشش بزرگی که رسول اکرم برای اعلای کلمه الله مبذول داشته است، پی میبرد و میداند که در برابر مشکلات و موانع و دشواریها چگونه عمل کند و موضع درستی که در برابر سختیها و مشکلات باید اتخاذ شود، کدام است؟
مربی، در سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) درسهایی در مورد تربیت و چگونگی تأثیر گذاشتن بر مردم به طور عموم و بر صحابه به طور خاص مییابد و به این موضوع پی میبرد که چگونه از آنها نسل تربیت یافته و بینظیری به وجود آورد و امتی ساخت که امر به معروف نهی از منکر میکند و به خدا ایمان دارد و به وسیلۀ آنان دولتی تشکیل داد که عدالت را در شرق و غرب عالم، گسترش داد.
فرماندهان نظامی در سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) با نظمی دقیق و برنامهای هدفدار در فنون فرماندهی لشکرها و قبایل و ملتها و امتها آشنا میشوند و نمونههای روشنی در برنامهریزی و دقت در به کارگیری و اجرا نمودن طرحها مییابند و به این موضوع پی میبرند که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) برای تبلور مبادی عدالت و احیای قواعد شورا و نظام مشورتی میان لشکر و فرماندهان و حاکم و مردم، سعی و تلاش بیوقفه مینموده است.
سیاستمداران نیز از سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) نحوۀ رفتارش را با سرسختترین دشمنان سیاسیاش میآموزند؛ دشمنانی مانند عبدالله بن ابی بن سلول که اظهار اسلام میکرد و در درون خود، کفر و دشمنی با پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) را پنهان مینمود و علیه او توطئه میکرد و اقدام به شایعه پراکنیهایی میکرد که موجب ناراحتی رسول اکرم میگردید و هدفش این بود تا پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) را مستأصل سازد و مردم را از او گریزان و متنفر کند، اما پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) چگونه با او رفتار کرد و چگونه او را با کینههایش تحمل نمود تا اینکه سرانجام، حقیقت برای همه آشکار شد و مردم او را ترک گفتند. حتی نزدیکترین افرادش او را رها کردند و همه مطیع دستور و فرامین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) گشتند.
علما نیز از سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) آنچه را که به آنان در فهمیدن و فهماندن کتاب خدا کمک مینماید میآموزند؛ زیرا عمل پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) تفسیر قرآن کریم است و در سیره، میتوان به اسباب نزول آیات پی برد بنابراین، آشنایی با زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) علما و دانشمندان را برای فهمیدن و فهماندن آیات قرآن و استدلال از آن و به سربردن با حوادث آن، یاری میکند و آنها احکام شرعی و اصول سیاست اسلامی را از آن، استخراج مینمایند و به معارف درستی در علوم مختلف اسلامی دست مییابند و در پرتو سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) است که علما، ناسخ و منسوخ و دیگر علوم را درک مینمایند و روح اسلام و اهداف والای آن را درمییابند. همچنین انسانهای متّقی و پرهیزگار با مفاهیم زهد و حقیقت و هدفش آشنا میشوند.
سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) برای تاجران نیز الگو و نمونه است؛ چراکه تاجران، از سیره، مقاصد تجارت و قوانین و راههای آن را میآموزند و آنهایی که گرفتار مشکلات هستند، بالاترین درجات صبر و پایداری را از سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) فرا میگیرند و در نتیجه ارادههایشان برای حرکت در راه دعوت به اسلام، تقویت میگردد و اعتمادشان به خداوند عزوجل بیشتر میشود و به طور حتم به این نکته پی میبرند که سرانجام، از آن پرهیزگاران است[1].
آخرالامر اینکه امت، از سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) آداب والا و اخلاق پسندیده و عقاید سالم و عبادت درست و روح بلند و پاکیزگی قلب و محبت جهاد در راه خدا و شوق شهادت را میآموزد. بدین جهت بود که علی بن الحسین فرمود: «ما غزوههای پیامبر را همانند سورههای قرآن یاد میگرفتیم» و از محمد بن عبدالله شنیدم که به نقل از عمویم زهری میگفت: در دانش غزوهها، دانش دنیا و آخرت نهفته است و اسماعیل بن محمد بن سعد بن ابی وقاص گفت: «پدرم جنگهای پیامبر را به ما میآموخت و آن را برای ما تکرار میکرد» و میگفت: «اینها شاهکار پدرانتان است، آنها را از یاد نبرید»[2].
بررسی سیره و رهنمودهای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) در تربیت امت و تشکیل حکومت، به علما و رهبران و فقها وحاکمان کمک میکند تا با شناسایی عوامل پیشرفت و سقوط، راه قدرت یافتن اسلام و مسلمانان را دریابند و با شناخت کامل سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) در تربیت افراد و پرورش انسانهای مؤمن و احیای جامعه و برپایی دولت، آشنا شوند و مسلمانان حرکت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) را در تمامی مراحل دعوت و توانایی او را در مواجه شدن با روشهای مشرکان دربارۀ مبارزه با دعوت، میشناسند و برنامهریزی دقیق اورا در هجرت به حبشه و تلاش ایشان برای قانع کردن اهل طائف با دعوت و عرضه کردن اهداف خود در موسم حج بر قبایل و دعوت تدریجی آن حضرت از انصار، برای پذیرفتن اسلام و سپس هجرت مبارک ایشان به مدینه را مشاهده مینمایند.
با تفکر و اندیشیدن در واقعه هجرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) و چگونگی برنامهریزی و اجرای آن و مقدمات هجرت و آنچه بعد از آن، اتفاق افتاده است، به این نتیجه خواهیم رسید که منبع اصلی برنامهریزی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) وحی بوده است و برنامهریزی در کارها، جزئی از سنت و بخشی از تکلیف الهی در همۀ اموری است که از مسلمانان، خواسته شده است. مسلمانان، از روش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) ، تمام فنون فرماندهی جنگ و مهارت در ادارۀ هر مرحله و مهارت در انتقال از سطحی به سطحی دیگر را میآموزند و فرا میگیرند که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) چگونه با قدرتهایی مانند یهودیان و منافقان و کفار و نصاری برخورد نمودند و چگونه بر همۀ این دشمنان به سبب توفیق الهی و پایبندی به شرایط پیروزی و اسبابی که خداوند در کتابش به آن راهنمایی نموده است، پیروز گردیده است.
مهمترین و اصلیترین عامل قدرت یافتن و دست یافتن به عزت و قدرت گذشته و حاکم قرار دادن شریعت پروردگار در زندگی مسلمانان وابسته به پیروی از رهنمودهای پیامبر است؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيۡكُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٥٤﴾ [النور: 54].
«بگو از خدا و از پیغمبر اطاعت کنید. اگر سرپیچی کردید و رویگردان شدید، بر او (محمد) انجام چیزی واجب است که برعهدۀ وی نهاده شده است و بر شما هم انجام چیزی واجب است که برعهدۀ شما نهاده شده است. اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید یافت (در هر حال) بر پیغمبر جز ابلاغ روشن و تبلیغ آشکار نیست».
مضمون آیه بر این امور دلالت میکند که پیروی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) تنها راه اصلی عزت و قدرت یافتن امت اسلامی است؛ چنانکه خداوند در این مورد میفرماید:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٥٦﴾ [النور: 55-56].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد. همان گونه که پیشینیان را جایگزین قبل از آنان کرده است. همچنین آئین ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدل میسازد. آن گاه مرا میپرستند و چیزی را شریکم نمیگردانند. بعد از این کسانی که کافر شوند، آنان کاملاً فاسقان هستند و نماز را بخوانید و زکات را بپردازید و از پیغمبر اطاعت کنید تا اینکه به شما رحم شود».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) و یارانش قبل از تشکیل حکومت و دولت در مدینه، شرایط دستیابی به قدرت و حکومت را محقق نمودند؛ چراکه آنان مؤمنانی بودند که به انجام اعمال صالح و خوبیها و نیکیها و به پیروی از دستورات و فرامین پروردگار در تمامی زمینههای زندگی پرداختند و با شرک و انواع مظاهر نهانی و پوشیده آن مبارزه نمودند و از اسباب مادی و معنوی پیروزی و دستیابی به حکومت در سطح فرد و جامعه، استفاده کردند و بعد از آن به گسترش دین خدا در میان ملتها و امتها پرداختند. عقبماندگی مسلمانان از رهبری جهان از آنجا که رسالت خویش را به فراموشی سپردند و جایگاه آن را پایین آورده و منبع آن را با انبوه سهمگینی از اوهام مکدر نموده و سنتهای خداوند را نادیده گرفتهاند و گمان میکنند که حکومت و قدرت با آرزوها و خیالات به دست میآید، نتیجهای حتمی و بجاست.
علّت اصلی گرفتار شدن مسلمانان به ناتوانی ایمانی و پژمردگی روحی و حیرت فکری و آشفتگی روانی و تشتت ذهنی و انحطاط اخلاقی را میتوان به سبب شکاف بزرگی دانست که بین امت و قرآن کریم و رهنمود نبوی و میان امت و رهنمودهای عصر خلفای راشدین و نکات برجسته و درخشان تاریخ اسلام، پدید آمده است.
یکی از نمونههای بارز و عینی این موضوع را میتوان این مسئله ذکر کرد که بعضی از داعیان اسلام، از قرآن کریم و رهنمودهای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) و سیرۀ خلفای راشدین، اطلاع کافی ندارند و در سخنرانیهای خود واژههای جدید و مفاهیم سست و بیپایهای بیان میکنند که نتیجۀ شکست روانی آنها در برابر تمدن غرب است و با وجود اینکه مقالات و کتابهایی در مورد فلسفۀ زندگی و جهان و انسان و روشهای تغییر جامعه مینویسند، اما از سخنان و مقالاتشان چنین استنباط میگردد که آنان در فهم تمکین و دستیابی به قدرت و درک سنتهای خداوند تغییر ملتها و تشکیل حکومت از خلال قرآن کریم و روش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) یا از خلال دعوت پیامبران به ملتهایشان و یا از رهگذر بررسی تاریخ اسلام، بهرۀ وافری ندارند تا بتوانند عوامل موفقیت نهضت کسانی را که در تربیت امت و تشکیل حکومت، راه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) را در پیش گرفتهاند، ارائه دهند. عواملی که باعث موفقیت نهضت کسانی همانند نورالدین محمود و صلاحالدین، یوسف بن تاشفین، محمود غزنوی و محمد فاتح و دیگر کسانی که در زمینۀ تربیت امت و تشکیل حکومت راه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) را در پیش گرفته بودند، گردید و نه تنها اطلاعی از سیره و روش پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) ندارند؛ بلکه به نظریهها و دیدگاههای برخی از سیاستمداران یا متفکران و فرهنگیان شرقی و غربی و کسانی که از وحی و تعالیم الهی بیاطلاع هستند، استدلال مینمایند.
بنده علاوه بر اینکه به استفاده از تجربه ملتها و امتها مخالف نیستم؛ بلکه معتقدم حکمت، گشمدۀ مؤمن است که هر کجا آن را بیابد، از دیگران به آن سزاوارتر است، اما با نظریه و دیدگاه کسانی مخالفم که روش ربانی و خدایی را نمیدانند یا تجاهل میکنند و تاریخ این امت را که سرشار از درسها و اندرزهاست، نادیده میگیرند و تلاش میکنند که با نظریهها و دیدگاههای خود که از قرآن کریم و رهنمودهای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) فرسنگها فاصله دارد، رهبری مسلمانان را به عهده بگیرند. ابن قیم در این مورد میگوید:
و الله ما خوفی من الذنوب فانـهـا لعلی
طریق العفو والغفران
لکنمـا اخشی انسلاخ القلب عن تحکیم
هذا الوحی والقرآن
ورضاً بآراء الرجال وخرصها
لاکان ذاك بمنه الرحمن
«سوگند به خدا من از گناهان نمیترسم؛ زیرا گناهان، بخشیده میشوند، امّا از این میترسم که دلها به حاکم قرار دادن قرآن راضی نگردند و به آراء و نظریههای مردم و حدس و گمان آنها راضی شوند. به امید اینکه خداوند بر ما منت نهد و ما را از مبتلا شدن به چنین امری برهاند».
در تربیت امت و تشکیل دولت به شناخت روش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) و سنتهای خداوند در میان ملتها و دولتها نیاز مبرم داریم و باید به چگونگی رفتار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) با دولتها و ملتها و مردم، بعد از اینکه حامل پیام الهی گردید، توجه نماییم تا با شناخت این نکات از رهنمودهای آن حضرت راه درست دعوت و حاکم قرار دادن اسلام بر سایر ادیان را بیابیم و اساس و شالودۀ حرکت خویش را بر پایه روشی سالم که اصول و فروع آن نشأت گرفته از کتاب و سنت است، بنا نهیم. خداوند میفرماید:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا٢١﴾ [الأحزاب: 21].
«برای شما در (رفتار و گفتار) پیغمبر خدا، سرمشق و الگوی زیبائی است. برای کسانی که امید به خدا داشته و جویای قیامت باشند و خدای را بسیار یاد کنند».
روش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) در تربیت امت و تشکیل دولت، فراگیر و نگرشی همه جانبه و متوازن بود و او در بیداری و احیای ملتها و تأسیس دولت، همراه سنتهای موجود الهی در جوامع، حرکت مینمود بنابراین، ایشان در نهایت فرزانگی و هوشیاری با این سنتها رفتار نمود؛ پس پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) از هر یک از قوانین الهی مانند سنت دعوت تدریجی، تدافع، سنت گرفتار شدن به مشکلات و ناهمواریها، استفاده از اسباب و تغییر انسانها به شیوهای مناسب استفاده نمود و علاوه بر آن در وجود یارانش منهج ربانی و سایر مفاهیم، ارزشها، عقاید صحیح را در مورد خدا، انسان، جهان، زندگی، بهشت، جهنم و قضا و قدر را استوار نمود و بر اثر این شیوۀ مناسب بود که اصحاب با تمام توان، تحت تأثیر روش تربیتی رسول خدا (صلّی الله علیه وسلّم) قرار میگرفتند و میکوشیدند تا به رهنمودهای ایشان پایبند باشند و اگر کسی در سفر بود، هنگام بازگشت از سفر از یارانش در مورد آنچه در این فاصله از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) دیده و شنیده بودند و از رهنمودها و تعداد آیاتی که در غیاب او نازل شده بود، جویا میشد و خلاصه اینکه، یاران رسول اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) گام به گام از او پیروی میکردند و این اطاعت کامل، منحصر به خود آنان نبود؛ بلکه آن را به فرزندان و اطرافیان خود، انتقال میدادند.
این کتاب علاوه بر بررسی سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) به بررسی احوال جهان قبل از بعثت و تمدنهای حاکم در آن زمان و حالات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی زمان بعثت میپردازد و از رخدادهای مهم قبل از تولد پیامبراکرم (صلّی الله علیه وسلّم) و از نزول وحی و مراحل دعوت، بحث مینماید و ساختار ایدئولوژیکی و اخلاقی و عبادی در دوران مکی را بیان مینماید و روشهای مشرکان را در مبارزه با دعوت بیان میدارد و از هجرت به حبشه و واقعه طائف و سفر اسراء و معراج و دعوت قبایل گوناگون سخن میگوید و به چگونگی وضعیت انسانهای نکونام و پذیرش دعوت از جانب مردم یثرب و به هجرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) میپردازد. این کتاب، ضمن بیان حوادث و رخدادها، درسهایی که از آن آموخته میشود و فوایدی که از آن گرفته میشود را با خواننده در میان میگذارد تا مسلمانان در دنیای معاصر از آن استفاده کنند. نویسنده نیز به بررسی زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) از زمان ورودش به مدینه تا لحظه وفاتش، میپردازد و روش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) در تحکیم پایههای جامعه و تربیت آن و راهکارهای ایشان در تشکیل دولت را بیان مینماید و از مبارزۀ آن حضرت با دشمنان داخلی و خارجی سخن میگوید. علاوه بر آن، به بررسی سیاست پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) در جامعه و پیمان بستن با اهل کتاب که در عهدنامه، ثبت شده است و حرکتهای جهادی و راهحلهای اقتصادی و تلاش آن حضرت برای ارتقای مسلمانان به سوی مفاهیم والای این دین که برای نجات انسانها از تاریکیها آمده است، میپردازد و میکوشد تا شکل خلاصهنویسی سیره نبوی را که در اذهان بسیاری از فرزندان امت جای گرفته است، حل نماید. در سالهای گذشته هرچند پژوهش و بررسیهای ارزندهای در زمینه سیره نبوی مانند کتاب الرحیق المختوم اثر صفی الدین مبارکفوری، فقه السیرة غزالی، فقه السیرة النبویة بوطی و السیرة النبویة اثر ابوالحسن ندوی انجام شده و مورد قبول امت قرار گرفته و به چاپ و انتشار آنها اقدام شده است، اما این بررسیها مختصر بوده و تمامی حوادث و رخدادهای سیره نبوی را بیان ننمودهاند. و برخی از دانشگاهها به این کتابها اکتفا کرده و بعضی از دانشجویان گمان بردهاند که هر کس این کتابها را به طور کامل مطالعه کند، تمام سیرۀ نبوی را فرا میگیرد، در حالی که چنین دیدگاهی، اشتباهی بزرگ و خطرناک در مورد سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) است و این طرز تفکر، به برخی از ائمه مساجد و رهبران حرکتهای اسلامی نیز سرایت نموده و اثر معکوس بر آنها نهاده است. بدین جهت، بسیاری از مردم، تصور ناقصی از سیره نبوی دارند و شیخ محمد غزالی در پایان کتابش (فقه السیره) خطر این تصور در مورد سیره نبوی را بیان داشته و میگوید: «با بررسی زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) از تولد تا وفات شاید در ذهن، این گمان به وجود آید که زندگی محمد را به طور کامل بررسی کردهای، در حالی که این اشتباه بزرگی است؛ زیرا هرگز سیره را به صورت واقعی نخواهی فهمید مگر اینکه قرآن کریم و سنت را بررسی کنی و به اندازهای که از قرآن و سنت درک میکنی، رابطه تو با پیامبر اسلام به همان اندازه خواهد بود»[3].
بنابراین، در این کتاب به بیان بخشهایی از قرآن که با سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) ارتباط دارد، پرداخته شده است مانند: غزوۀ بدر، احزاب، بنینضیر، صلح حدیبیه و غزوه تبوک. همچنین در این کتاب، درسها، آموزهها و سنتهای الهی در شکست و پیروزی بیان شده و از چگونگی علاج بیماریهای نفسانی از خلال حوادث و وقایع، سخن به میان آمده است. سیره نبوی به هر نسلی، آنچه را که برای او در آن دوران زندگی، مفید است، میآموزد و برای هر زمان و مکانی شایسته است و باعث اصلاح میشود.
بهترین ایام زندگی خود را مشغول پژوهش در قرآن کریم و سیره نبوی نمودم. در طی دورۀ پژوهش، غربت و دوری از وطن را فراموش نمودم و با گنجینهها و گوهرهای موجود در لابلای مراجع و مصادر مشغول شدم و به جمعآوری، مرتب و منظم نمودن آنها پرداختم تا مورد استفاده فرزندان امت اسلامی، قرار گیرد و به این نتیجه رسیدم که نویسندگان سیره نبوی در گذشته و حال در بیان درسها و عبرتها و فوائد و رخدادها، دیدگاه مشترکی ندارند؛ چراکه دیدگاههای مورخان گذشته همانند ابن هشام، ذهبی و ابن کثیر متفاوت است و علاوه بر آن، نویسندگان معاصر نیز همانند سباعی و غزالی نیز از این امر مستثنی نیستند؛ همچنین در تفسیر و شروح احادیث مانند فتح الباری و شروح نووی و کتابهای فقها به نتایجی رسیدم که کتابهای سیره نه در گذشته و نه در حال، از آن سخن گفتهاند. خداوند به من توفیق داد که این درسها و عبرتها و فوائد را جمعآوری نمودم و آنها را به رشته تحریر در آوردم که به خواننده کمک مینماید تا با تمام سادگی، از این ثمرات، استفاده نماید، لذا این کتاب محصول نتایج و افکار عملیای است که از صدها مرجع و منبع، جمعآوری شده است.
در راستای تحقق بخشیدن این هدف بزرگ، دانشمندان بسیاری از کشورهای لیبی، یمن، عراق، مصر، سودان، سعودی، امارات، قطر و شام با گفتگو و مناقشه و گردهمآیی، مرا یاری دادهاند و به بعضی از مراجع و منابع کمیاب راهنمایی کرده و آنها را برایم تهیه نمودهاند و دیدگاه بعضی از آنان این بود که: در نگارش سیره، باید به روشها و قوانینی که پیامبر خدا، در حرکت مبارکش به آنها عمل میکرده است، تأکید بیشتری شود؛ مانند رفتار پیامبر با مشرکان در فتح خیبر و مکه و دیدگاه عدهای دیگر این بود که سیرۀ تاریخی آن حضرت (صلّی الله علیه وسلّم) با سیره رفتاری وی که با حدیث و یا رفتاری از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) بیان شده است، وفق داده شود. چنانکه روش قرآن کریم نیز چنین روشی است؛ زیرا این کار از نسل جدید، افرادی عالم، با فهمی عمیق و عاطفهای جوشان خواهد ساخت، لذا باید گفت که سیره نبوی غذای روح است و به عقلها، فرهنگ و به دلها، حیات میبخشد و انسان را پاکیزه مینماید.
سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) نیز در تمام ابعاد روند دعوت اسلامی، دارای راهحلهای مفیدی است؛ زیرا پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) در حالی از جهان چشم فروبست و به ملأ اعلی پیوست که سوابق زیادی در دعوت و تعلیم و تربیت و جهاد و تمام شئون زندگی برای کسی که میخواست به او اقتدا نماید به جا گذاشت. همانطور که ژرفنگری در سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) به خواننده کمک مینماید تا با سرمایه بزرگ اخلاقی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) را از تمام انسانها متمایز کرده بود، آشنا شود و با صفات پسندیدۀ پیامبر خدا که با آنها در دنیای انسانها زندگی نمود، آشنا شود و به مصداق گفتۀ حسان بن ثابت برسد که گفت:
واجمل منك لـم تر قط عینی
وافضل منك لـم تلد النساء
«هرگز چشمانم زیباتر از تو ندیدهاند و هیچ زنی فرزندی بهتر از تو به دنیا نیاورده است».
خلقت مبرأً من کل عیب
کانك قد خلقت کمـا تشاء
«به دور از هرگونه عیب آفریده شدهای. گویا آن گونه که دلت میخواهد، آفریده شدهای».
من ادعا نمیکنم مطالبی که بیان نمودهام، پیشینیان نتوانستهاند آن را بیان نمایند؛ زیرا شأن و منزلت پیامبر خدا، بزرگ است و توضیح برخی از نشانههای سیرۀ او به قلبی رقیقتر و بینشی دقیقتر و هوشیاریی بزرگتر و ایمانی ژرفتر نیاز دارد و ادعای این موضوع نیز که کار من از هر گونه اشتباه دور و کاری در حد کمال است، ادعایی بیمورد است؛ زیرا عصمت، از صفات پیامبران است و هر کس گمان کند که تمام دانشها را آموخته است، به راستی که خویشتن را نشناخته است؛ زیرا خداوند به پیامبرش میفرماید:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا٨٥ وَلَئِن شِئۡنَا لَنَذۡهَبَنَّ بِٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِۦ عَلَيۡنَا وَكِيلًا٨٦﴾ [الإسراء: 85-86].
«تو را در مورد روح میپرسند، بگو روح از اوامر پروردگارم است و شما دانش اندکی داده شدهاید».
بنابراین، علم و دانش دریایی است که ساحل ندارد و شاعر چه زیبا سروده است:
وقل لـمن یدعی فلی العلم فلسفة
حفظت شیئا وغابت عنك اشیاء
«به کسی که ادعا میکند که فیلسوف علم و دانش است، بگو چیزی را حفظ نمودهای ولی چیزهایی زیادی از تو پنهان مانده است».
ثعالبی میگوید: هر نویسندهای که کتابی بنویسد، پس از گذشت یک شب با خود میگوید: کاش فلان مطلب را به آن میافزودم یا از آن کم میکردم. این پس از گذشت یک شب است، پس اگر چند سال بگذرد چگونه خواهد شد؟ و عماد اصفهانی گفته است: از نظر من کسی نیست که امروز کتابی مینویسد مگر اینکه فردا میگوید: اگر این را تغییر میدادم یا فلان مطلب را اضافه میکردم بهتر بود و اگر فلان مطلب مقدم میشد و یا مطلبی را ذکر نمینمودم، زیباتر بود و این بزرگترین عبرت و دلیلی است بر اینکه تمام انسانها و کارهایشان ناقصاند.
در پایان امیدوارم که این کار، خالص برای خدا باشد و برای بندگان خدا مفید واقع شود و خداوند مرا در مقابل هر حرفی که نوشتهام، پاداش دهد و آن را در ترازوی اعمال نیکم قرار دهد و به برادرانی که مرا با تمام وجود، در تألیف این کتاب یاری نمودند، پاداش نیک بدهد. شاعر گفته است:
اسیر خلف رکاب القوم ذاعرج
مؤملا جبر ما لاقیت من عوج
«به دنبال کاروان، لنگ لنگان حرکت میکنم؛ به امید اینکه تأخیر خود را از آنان، جبران کنم».
فان لحقت بهم من بعد ماسبقوا
فکم لرب السمـاء فی الناس من فرج
«اگر به آنان که از من سبقت گرفتهاند برسم، لطف خداوند است که شامل حالم شده و اوست که چنین توفیقی به بندگانش میدهد».
وان ظللت بقفر الارض منقطعا
ما علی اعرج في ذلك من حرج
«و اگر در بیابان باز بمانم، برای فرد لنگ اشکالی ندارد».
سبحانك اللهم وبحمدك أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرك وأتوب إلیك.
الفقیر إلی عفو ربه و مغفرته و رضوانه
علی محمد الصلابی
1422 ه - 2001 م.
بخش اول:
مهمترین وقایع تاریخی قبل از بعثت
فصل اوّل
تمدنهای حاکم و ادیان قبل از بعثت
1- امپراطوری روم
امپراطور روم شرقی، معروف به امپراطور بیزانس که قلمرو آن در آن زمان شامل سرزمین یونان، بالکان، آسیا، سوریه و فلسطین، تمام حوزه دریای مدیترانه، مصر و کلیه سرزمینهای شمال آفریقا میگردید و مرکز آن، قسطنطنیه بود، حکومتی ستمگر داشت که ظلم و ستم را بر ملتهای یاد شده تحمیل میکرد و آشفتگی، هرج و مرج همه جا را فراگرفته بود در حالی که خودشان با عیش و عشرت زندگی میکردند، با این وجود مصر، عرصۀ ظلم مذهبی و بدترین نوع استبداد سیاسی شده بود و برای رومیها به مثابۀ گوسفندی بود که از شیر آن استفاده مینمودند، اما به آن علوفه کافی نمیدادند.
در سوریه نیز انواع ظلم و بیگاری و بردگی رواج یافته بود و رومیها برای رهبری و فرمانروایی آنان، فقط از زور و قدرت کمک میگرفتند و علاوه بر آنکه مورد تاخت و تاز قرار داده بودند، مانند بیگانگانی بر آن فرمانروایی میکردند که جز منطق زور، چیزی را نمیشناسند و هیچ نوع نرمشی با آنها نشان نمیدادند تا جایی که مردم سوریه برای پرداخت وامهای خود، فرزندانشان را میفروختند.
جامعه روم، مملو از تناقض و آشفتگی بود و این وضعیت در کتاب تمدن در گذشته و حال چنین بیان شده است:
تناقض وحشتناکی بر زندگی اجتماعی بیزانس حاکم و گرایش به دین، در اذهان رومیها رسوخ کرده بود؛ رهبانیت و گوشهگیری، فراگیر و در تمام مناطق کشور گسترش یافته بود. افراد بیاطلاع در مباحث عمیق دینی و مباحثه بیزانسی دخالت میکردند و به آن میپرداختند. زندگی عادی، رنگ مذهبی به خود گرفته بود، اما از طرفی همین مردم، به شدت به انواع بازیها، سرگرمیها و خوشگذرانیها علاقمند بودند. میدانهای ورزشی بزرگی وجود داشت که هشتاد هزار نفر تماشاچی را در خود جای میداد. مردم در آنجا کشتی گرفتن مردان با مردان و گاهی مردان با درندگان را تماشا میکردند[4].
مردم به نژادهای متفاوت تقسیم شده بودند. آنها زیبایی را دوست داشتند و به خشونت و ظلم، عشق میورزیدند و بازیهایشان بیشتر اوقات بازیهای خونینی بود و شکنجههایشان نیز خیلی سخت و هولناک و زندگی بزرگان و رؤسایشان ترکیبی از خوشگذرانی و توطئه و تشریفات بیجا و عادتهای زشت و ناپسند بود[5].
2- امپراطوری ایران
امپراطوری ایران، معروف به فارس یا کسری از نظر وسعت از امپراطوری روم شرقی، بزرگتر بود و ادیان زیادی مانند زرتشتی و مانوی در آن رواج داشت. در اوایل قرن سوم میلادی، شخصی به نام مانی، آیین مانوی را به وجود آورد؛ سپس در اوائل قرن پنجم میلادی آیین مزدک ظهور کرد که اساس آن بر پایۀ بیبندوباری و لجام گسیختگی بنیان نهاده شده بود و اموال و داراییهای مردم برای همه، مباح شمرده میشد و این امر باعث شورش کشاورزان و سبب زیاد شدن چپاولگرانی گردید که به کاخها یورش میبردند و ثروت و دارایی موجود در آنها را به یغما میبردند و زنان را به اسارت میگرفتند و املاک و زمینهای مردم را تصرف مینمودند که در نتیجۀ آن، زمینها و خانهها خالی از سکنه شد به گونهای که چنین احساس میشد که اصلاً در آنجا کسی نبوده است.
پادشاهان، سلطنت را از پدرانشان به ارث میبردند و خود را بالاتر از سایر انسانها تصور مینمودند و خودرا از نسل خدایان میپنداشتند. ثروت و درآمد کشور در انحصار آنها بود و آن را صرف تجملگرایی و خوشگذرانی مینمودند و زندگی آنان به زندگی حیوانات شبیه بود تا جایی که بسیاری از کشاورزان برای در امان بودن از مالیاتهای سنگین و خدمت اجباری نظامی، کارشان را ترک میکردند و به دیرها و عبادتگاهها پناه میبردند. مردم، در میان جنگهای خونین و خانه برانداز ایران و روم که سالها طول میکشید، مانند هیزم بیارزشی به کار گرفته میشدند. در صورتی که این جنگها هیچ عایدی برای ملت نداشت و تنها چیزی که عاید کشور میشد، اجرای فرمان پادشاهان بود[6].
3- هندوستان
عقیدۀ مورخان بر این است که تاریکترین دوران هندوستان از نظر مذهبی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی از اوائل قرن ششم شروع شد. از آنجا که مذهب به بیبندوباری رنگ تقدس داده بود، بنابراین در همه جا حتی در معابد نیز رواج یافت. زن هیچ ارزشی نداشت و مرسوم بود که زن، بعد از درگذشت شوهرش خود را زنده میسوخت. هند از تمام کشورهای جهان برای داشتن فاصله طبقاتی و تبعیض نژادی، معروفتر بود. نبود مساوات و وجود تبعیض، جزئی از قانون مدنی، سیاسی و مذهبی بود که مقامات مذهبی هندی آن را وضع کرده بودند و بخشی از قانون کلی جامعه و آیین زندگیشان گردیده بود. بدین جهت، هند دچار هرج و مرج و از هم گسیختگی گردید و حکومتهای زیادی تشکیل گردید که همیشه با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند.
در چنین دورانی هند، کاملاً در انزوا به سر میبرد و جمود فکری و قشریگری و افراط و تفریط در عادات و رسوم مردم حاکم بود و فاصله طبقاتی و تعصب فامیلی مشهود و بارز بود. یکی از مورخان هندی که استاد تاریخ یکی از دانشگاههای هند است، در مورد هند پیش از اسلام میگوید: مردم هند از جهان، منزوی و فقط به خود مشغول بودند؛ از اوضاع جهان آگاهی نداشتند و این جهالت و بیخبری، موقعیت آنان را بسیار ضعیف کرده بود. جمود، در میان آنها پایدار شد و نشانههای انحطاط و پستی در آنان کاملاً هویدا گردید. ادبیات، در این زمان بیروح شده بود؛ فن معماری و نقاشی و هنرهای زیبای دیگر نیز مطلوب نبود[7].
رکود و جمود، جامعه هندی را فرا گرفته بود و بر اثر آن فاصله و تبعیض بزرگی بین طبقات و خانوادهها وجود داشت. به زنان بیوه اجازۀ ازدواج نمیدادند و در مورد خوردنیها و نوشیدنیها بر خود سختگیری میکردند و گروهی به نام نجسها (پایینترین طبقه مردم) مجبور بودند بیرون از شهر و آبادی زندگی کنند[8].
مردم هندوستان به چهار طبقه تقسیم شده بودند:
1- طبقه رجال دین و کاهنان که به آنها «براهمه» میگفتند.
2- مردان جنگی و سربازان که «شتری» نامیده میشدند.
3- کشاورزان و پیشهوران که به «ویش» موسوم بودند.
4- خدمتگزاران و بردگان.
طبقه چهارم، پایینترین طبقۀ اجتماعی محسوب میگردید و بر این عقیده بودند که آفریدگار جهان، ایشان را از پای خود آفریده است که کارشان فقط خدمتگزاری طبقات سهگانه و تأمین آسایش آنها بود.
این قانون، به براهمه جایگاه و ارزش خاصی داده بود که هیچ کس با آنها برابری نمیکرد و اگر مرتکب بزرگترین گناه میگردیدند، باز هم معصوم و بیگناه به حساب میآمدند و از دیگر امتیازات آنها این بود که از آنها مالیات نمیگرفتند و در هیچ حال، محکوم به قتل نمیشدند، اما طبقۀ نجسها، جمعآوری مال و ثروت و نیز حق مجالست با برهمنها را نداشتند و همچنین فراگرفتن مطالب کتب مقدس برای آنها ممنوع بود[9].
اوضاع دینی جهان قبل از بعثت
پیش از طلوع فجر اسلام، انسان پستترین دوران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تاریخ خود را پشت سر میگذاشت و از هرج و مرج فراگیر در تمام امور زندگی رنج میبرد؛ چراکه روش جاهلی، بر عقاید و افکار، حاکم بود و بارزترین نشانههای آن؛ یعنی، جهالت و هواپرستی و بیبندوباری و فساد و تکبر و ظلم و خشونت، بر مردم، مسلط شده بود[10].
ادیان آسمانی، تأثیری بر زندگی مردم نداشتند و به سبب تحریف و دگرگونی، اهمیت خود را به عنوان پیام الهی به مردم، از دست میدادند و افراد مذهبی و دینی درگیر کشمکشهای عقیدتی بودند که ورود افکار خود ساخته انسانی و ایدئولوژیهای فاسد، در این ادیان به وجود آورده بود. این کشمکشها چنان شدت یافته بود که منجر به جنگهای خونینی میان مردان مذهبی شد. کسانی که از تحریف و تغییر دین، خودداری مینمودند بسیار اندک بودند؛ آنها به امید نجات خود و به علت ناامید شدن از دیگران برای اصلاح جامعه، به عزلت و گوشهنشینی پناه برده بودند. فساد، در میان تمام قشرهای جامعه و در تمام زمینههای زندگی آنان رواج پیدا کرده بود. مردم از نظر اعتقادی یا مرتد شده بودند یا اصلاً دین را نمیپذیرفتند یا اینکه به تحریف ادیان آسمانی میپرداختند و در وضع قوانین، شریعت خدا را نادیده میگرفتند و قوانینی وضع میکردند که با عقل و فطرت سازگار نبود و وضع چنین قوانینی با قوانین الهی مغایرت داشت.
رهبران ملت که کشیش و ارباب و پادشاه بودند، ریاست این امور فساد را به عهده داشتند و تاریکی، سراسر جهان را فراگرفته بود و دنیا در شبی بسیار تاریک و ظلمانی و در انحراف از آیین الهی به سر میبرد.
آیین یهود، به مجموعهای از عادات و رسوم بیروح و فاقد حیات تبدیل شده و تحت تأثیر عقاید ملتهای مجاور و مقتدر قرار گرفته بود و بسیاری از عادات مشرکانه و جاهلانه را پذیرفته بودند. چنانکه مورخان یهودی نیز به این مطلب اعتراف کردهاند[11]. در دایرةالمعارف یهود آمده است: «خشم و رضایت نداشتن پیامبران از پرستش بتها، دلالت بر این دارد که پرستش بتها و خدایان متعدد در اعتقادات بنیاسرائیل رسوخ پیدا کرده بود و تا زمان بازگشت آنان از تبعید بابل همچنان باقی بود و بسیاری از عقاید خرافی و شرکآمیز را پذیرفته بودند، تلمود نیز گواهی میدهد که بتپرستی جاذبۀ خاصی برای یهودیان داشت[12].
جامعۀ یهود، قبل از بعثت رسول اکرم دچار عقبماندگی عقلی و فساد دینی شده بود. تلمود بابل که یهودیان آن را خیلی مقدس میشمارند و در میان یهودیان در قرن ششم میلادی متداول بود، مملو از مطالب نادرست و گفتارهای غیرمنطقی و جسارت به خدا و نادیده انگاشتن حقایق و دین و عقل بود[13].
نصاری نیز گرفتار تحریف افراطیها و تأویل جاهلان شده بود و نور توحید واخلاص عبادت خدا، پشت ابرهای متراکم ناپدید گشته بود[14].
جنگهای شدیدی میان نصاری شام، عراق و مصر در مورد حقیقت و ماهیت مسیح در گرفت و خانهها، مدارس و کلیساها به پایگاههای اصلی جنگ تبدیل شدند و در جامعۀ مسیحی، بتپرستی به اشکال و مظاهر مختلف پدیدار گشت؛ چنانکه در کتاب تاریخ مسیحیت در پرتو علم کنونی آمده است:
«اگرچه بتپرستی پایان پذیرفت، ولی کاملاً نابود نشد؛ بلکه به درون دلها سرایت کرد و بتپرستی زیر لوای مسیحیت ادامه یافت. آنان که از خدایان و شخصیتهای مذهبی خود کنارهگیری کرده بودند، به یکی از شهدای خود صفات خدایی میدادند و برای او تندیس و مجسمه درست میکردند و این چنین شرک و بتپرستی شهدای محلی رواج یافت و در این قرن نیز عبادت شهدا و اولیاء فراگیر شد و عقاید جدیدی به وجود آمد. از جمله میگفتند که اولیاء دارای صفات خدایی هستند. بر اساس عقاید «اریسین» اولیاء و قدیسون واسطۀ میان خدا و انسان بودند و اولیاء، سمبل تقدس و پارسایی قرون وسطی تلقی گردیدند و اعیاد و جشنهای بتپرستانه به نامهای جدیدی تغییر یافت. به گونهای که در سال 400 میلادی عید قدیم خورشید به نام عید مسیح تغییر نام داد[15].
در دائرة المعارف جدید کاتولیک آمده است: «این عقیده که خداوند، مرکب از سه اقنوم است، از اواخر قرن چهارم، در جهان مسیحیت و اندیشۀ آن، سرایت نمود و به عقیدهای رسمی و مسلم تبدیل شد که در سراسر جهان مسیحیت مورد قبول واقع گردید، اما سرانجام در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی از تحول عقیده تثلیث و راز آن پرده برداشته شد»[16].
جنگهای سختی میان مسیحیان در گرفت به گونهای که به تکفیر و قتل یکدیگر میپرداختند و بدین صورت مبارزه با فساد و اصلاح وضعیت خود و دعوت امتها به آنچه مایۀ بهبود و صلاح بشر، است فراموش گردید و نصرانی ها به خود مشغول شدند[17].
مجوسیها هم از دیرباز به پرستش عناصر طبیعی (که بزرگترین آنها آتش بود) مشغول بودند. در سراسر کشور خود آتشکدههایی به این منظور ساخته بودند و با تمام وجود، به پرستش آتش مشغول بودند. در عبادتگاهها، برای آتشپرستان آداب و قوانین خاص منظمی وضع شده بود، ولی در بیرون از عبادتگاه، پیروان مجوسیت آزاد بودند و طبق میل و خواستههایشان زندگی میکردند و میان آنها و کسانی که به آتشپرستی اعتقادی نداشتند، فرقی وجود نداشت مورخ دانمارکی در کتاب خود ایران در عهد ساسانیان در مورد طبقه پیشوایان دینی و وظیفۀ آنان چنین میگوید: «بر آنها لازم بود چهار بار خورشید را بپرستند و علاوه بر آن، موظف بودند که ماه و آتش و آب را نیز بپرستند و همچنین به هنگام خواب و بیدار شدن و حمام رفتن و پوشیدن زنار و غذا خوردن و عطسه زدن و تراشیدن مو و گرفتن ناخن و قضای حاجت و روشن کردن چراغها، موظف به خواندن دعاهای ویژهای بودند و بر آنان لازم بود که نگذارند آتش خاموش شود یا آب و آتش با یکدیگر تماس حاصل نمایند و نگذارند معادن، زنگ بزنند؛ زیرا معادن نزد آنها مقدس بودند»[18].
ایرانیان، هنگام خواندن نماز، رو به آتش میایستادند؛ چنانکه یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانیان، به خورشید سوگند یاد میکرد و میگفت: «به خورشید که بزرگترین خداست، سوگند یاد میکنم». آتشپرستان در هر عصری به دوگانگی خدا معتقد بودند و این شعار آنها بود و به دو خدا ایمان داشتند: یکی خدای نور یا خوبی و دومی خدای تاریکی یا بدی[19].
مذهب بودایی که در هند و آسیای میانه رواج داشت، به آیین بتپرستی تبدیل شده بود که به هر جا میرفتند، بتها را همراه خود میبرند و با رسیدن و اقامت در هر مکانی، معبد میساختند و مجسمههای بودا را نصب میکردند[20].
مذهب برهمایی نیز که دین اصلی مردم هند به حساب میآمد، برجستهترین شاخصهاش، کثرت خدایان و معبودهای گوناگون بود که در قرن ششم میلادی به اوج خود رسیده بود. تردیدی نیست که آیینهای برهمایی و بودایی، دو دین بتپرست بودند و دنیا از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، غرق در بتپرستی بود و گویا مسیحیت و یهودیت و برهمایی در بزرگداشت و تقدیس بتها بسان اسبهای مسابقه، با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وسلّم) روزی در سخنرانیاش به این فساد فراگیر ملتها اشاره نمود و فرمود: «پروردگار به من فرمان داد تا آنچه را نمیدانید به شما بیاموزم و از جمله چیزهایی که امروز به من آموخت، اینکه فرمود: هر چیزی که به هر کسی دادهام، حلال است و من همه بندگانم را براساس فطرتی پاک و یکتاپرست آفریدم، اما شیطان آنان را گمراه نمود و آنچه را که برایشان حلال نمودهام، بر آنان حرام کرد، من به آنان فرمان دادم تا آنچه را که برای آن دلیلی فرو نفرستادهام، با من شریک نگیرید با یپش آمدن چنین وضعیتی خداوند نیز غیر از تعدادی از اهل کتاب، بقیۀ ساکنان زمین چه عرب و چه عجم را هلاک نمود»[21].
از این حدیث چنین استنباط میشود که جامعۀ بشری در ابعاد مختلفی مانند شرک ورزیدن به خدا، پیروی نکردن از شریعت، فساد پیشوایان ادیان آسمانی و گرایش آنها به انحراف قوم خود دچار انحراف شده است[22].
پانوشتها:
[1]- مدخل الدراسة السیرة، یحیی الیحیی، ص 4.
[2]- البدایة والنهایة، ج2، ص242.
[3]- فقه السیرة، غزالی، ص 476.
[4]- السیرة النبویة، ندوی، ص 31.
[5]- همان.
[6]- السیرة النبویة، ندوی، ص 32 -33.
[7]- همان، ص 38.
[8]- همان، ص 39.
[9]- قانون مدنی اجتماعی، با بهای 1، 2، 8، 9 و 10، به نقل از السیرة النبویة، ص 38.
[10]- الغرباء الاولون، سلمان العوده، ص 57.
[11]- السیرة النبویة، ندوی، ص 20.
[12]- همان.
[13]- همان، ص 21.
[14]- همان.
[15]- همان، ص 23.
[16]- دائرة المعارف الکائو لیکیه الجدیده، مقال التثلیث، (صلّی الله علیه وسلّم) 14، ص395.
[17]- فتح العرب مصر، محمد ابوحدید، ص 37 – 38 – 48.
[18]- ایران فی عهد الساسانیین، ص 155، به نقل از السیرة النبویة، ندوی، ص 27.
[19]- همان.
[20]- السیرة النبویة، ندوی، ص 28.
[21]- مسلم، کتاب الجنه، باب الصفات، (صلّی الله علیه وسلّم) 4، ص 2194، شمارۀ 2197.
[22]- الغرباء الاولون، ص 59.
نظرات